جدول جو
جدول جو

معنی تباه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تباه کردن
(هََ)
کشتن. (ناظم الاطباء). هلاک کردن. نابود کردن. (ناظم الاطباء) :
نهانش همی کرد خواهم تباه
چه بینید و این را چه دارید راه.
فردوسی.
پیامی فرستادنزدیک شاه
که کردی فراوان ز لشکر تباه.
فردوسی.
مرا چرخ گردان اگر بیگناه
بدست بدان کرد خواهد تباه...
فردوسی.
بنزدیک بهرام بردش ز راه
بدان تا کند بی گنه را تباه.
فردوسی.
حمزه عالم بود بر او آمد معروف کرد. آن عامل خواست که او را تباه کند آخر عامل کشته شد. (تاریخ سیستان). تا مگر حرمت ترا نگاه دارد (افشین) که حال و محل تو داند نزدیک من و دست از بودلف بردارد و تباه نکند و بتو سپارد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 170). تا بمیان سرای رسیده بود و شمشیر و ناچخ و تبر اندرنهادند و وی را تباه کردند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 328). چون خشم کسری بنشست گفت دریغ باشد تباه کردن این. فرمود، تا وی را درخانه ای کردند سخت تاریک. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 340) .زاغی ماری را بحیلت تباه کرد. (کلیله و دمنه).
خون بریزم ز دیده چندانی
که بسی خلق را تباه کنم.
عطار.
، ویران کردن. (ناظم الاطباء). منهدم کردن: نذر کرده ام... هرچه او تباه کرد من آبادان کنم. (ترجمه طبری بلعمی).
بیایم پس نامه تا یک دو ماه
کنم سربسر کشورت را تباه.
دقیقی.
که بر طالعش بر کسی نیست شاه
کند بوم و بر را به ما بر تباه.
فردوسی.
بتوران زمین اندر آرم سپاه
کنم کشور گرگساران تباه.
فردوسی.
، ضایع و فاسد کردن. (ناظم الاطباء). افساد. خراب کردن. بد کردن:
نبایست گفت این سخن با سپاه
چو گفتی کنون کارکردی تباه.
فردوسی.
بدو گفت گیوای سپهدار شاه
چه بودت که اندیشه کردی تباه.
فردوسی.
هرچه تو راست کنی گوشۀ عمران گردد
که بدینار و بدانش نتوان کرد تباه.
فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 357).
بیا تا شاد بگذاریم ما بستان غزنین را
مکن بر من تباه این جشن نوروز خوش آئین را.
فرخی.
خبر رسید که احمد همه چاههای بیابان... و آب تباه کرده پس براه دیگر رفت. (تاریخ سیستان). پدرم گفت نبشتمی اما شما تباه کرده اید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 183). میان ما و امیر محمود عهد و عقد است نتوان آنرا بهیچ حال تباه کردن. (تاریخ بیهقی). این گروهی مردم که گرد وی درآمده اند... این کار راست ایستاده را، تباه خواهند کرد. (تاریخ بیهقی). گفت تو مردی راست دلی و دلیر و این کار بدلیری تباه خواهی کرد. (مجمل التواریخ و القصص).
هرچه کردی همه تباه کنی
مگر از کرده ها پشیمانی.
مسعودسعد.
چون پادشاه نیت بر رعیت تباه کند برکت از همه چیزها برود.
چرا نقشبندت در ایوان شاه
دژم روی کرده ست و زشت و تباه.
(بوستان).
، باطل کردن. شکستن عهد و جز آن. فسخ کردن: خالد خاموش شد و صلح را نتوانست تباه کردن. (ترجمه طبری بلعمی).
توبه تباه کردم و گفتم مرا بده
یک بوسه پیش از آنکه کنی ریش توبره.
سوزنی.
، پوسانیدن. (ناظم الاطباء)، تلخ و ناگوار کردن:
کنم خواب نوشین بر او بر تباه
سرش را ببرم، برم نزد شاه.
فردوسی.
، اغوا کردن. گمراه کردن: جهودان بر وی (عیسی) گرد آمدند و تدبیر کشتن او کردند و این هردوس الاصغر را با خویشتن یار کردند و وی بر مذهب یونانیان بود. او را گفتند این جادوست و خلق را تباه می کند پس گفت او را بکشید. (ترجمه طبری بلعمی)، خشمگین و متنفر کردن. آشفته کردن: او اکنون همه خراسان بر من تباه کند. (تاریخ سیستان).
- تباه کردن چشم، کور کردن: و سرخاب اسیر افتاد بقلعۀ تکریت و بازداشتند و چشمش تباه کردند. (مجمل التواریخ و القصص).
- تباه کردن دل بر کسی، خشمگین کردن و آشفته کردن: پس از آن چون حاسدان و دشمنان دل او رابر ما تباه کردند و درشت، تا ما را به مولتان فرستاد. (تاریخ بیهقی). رجوع به تباه و دیگر ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا
تباه کردن
فاسد کردن ضایع کردن، ویران کردن، نابود کردن هلاک کردن، خشمگین کردن، پریشان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تباه کردن
اتلاف
تصویری از تباه کردن
تصویر تباه کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تباه کردن
خراب کردن، فاسد کردن، ضایع کردن، نفله کردن، هدر دادن، پامال کردن، پایمال کردن، تلف کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

باز ندانستن درست نیافتن چیزی را به جای چیزی گرفتن کسی را به جای کسی گرفتن پرت بودن رمژکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباهی کردن
تصویر تباهی کردن
فاسد کردن افساد، نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
لغزیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
ارتكب خطأً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
Blunder, Fault, Mistake, Err
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تابه کردن
تصویر تابه کردن
Pan
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
se tromper, errer, faillir, faire une erreur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
kufanya makosa, kosa, kufanya kosa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
ভুল করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تابه کردن
تصویر تابه کردن
жарить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
غلطی کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
실수하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تابه کردن
تصویر تابه کردن
braten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تابه کردن
تصویر تابه کردن
смажити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تابه کردن
تصویر تابه کردن
smażyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
hata yapmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
ทำผิด , ผิด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
間違える
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
לטעות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
गलती करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
salah, membuat kesalahan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
zich vergissen, fout maken, een fout maken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
equivocarse, errar, cometer un error
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
sbagliarsi, errare, sbagliare, commettere un errore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
equivocar-se, errar, cometer um erro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
犯错误 , 犯错
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
popełniać błąd, pomylić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
помилятися , помилитись
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
sich vertun, irren, einen Fehler machen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اشتباه کردن
تصویر اشتباه کردن
ошибаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تابه کردن
تصویر تابه کردن
دیکشنری فارسی به چینی